وااای...نمیدونین چی شد!
آبجی ندا ضایع شد! تا همین چند دقیقه ی پیش سر کلاس تاریخ بودم...آخر کلاس نشسته بودم...واقعا خسته بودم...آخه دیشب که درست نخوابیدم...امروزم که از صبح کلاس داشتم به صورت فشرده..اونم چه درسایی...اصول بیهوشی و بیوشیمی و...!! همون آخر که نشسته بودم سرمو گذاشتم رو میزو خوابم برد...یه لحظه با صدای استاد از خواب بیدار شدم که گفت: شما نفر آخر!! صاف نشستم و گفتم: کی؟من؟! گفت: آره!! بیا ردیف اول بشین... بدجوری هم نگاه میکرد..منم معصومانه از جام بلند شدمو رفتم جلو...و میدیدم که بچه ها چقدر بد بهم نگاه میکردن...اه!! از شانس بدم یکی از دوستام که ترم بالایی تر از من هست تو کلاسم بود...چقدرم که رو من حساب میکرد...چه احترامی بهم میذاشت...دود شد رفت هوا!! رفتم ردیف اول ساکت و مظلوم نشستم... استادم آخرش ازم عذرخواهی کرد..منم لبخند زدمو گفتم : نه حق باشما بود استاد...ولی تو دلم گفتم: برو بمیر مرتیکه ی کوتوله ی (.....)!!! کلاس که تعطیل شد با یه حرکت سریع پریدم بیرون که با اون دوستم مواجه نشم!! هی به خودم میگم بــــــــــــــی خیال!ولی ته دلم یه جوریه!
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدید Archivesآبان 1391مهر 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 AuthorsنداLinks
ردیاب خودرو LinkDump
حمل ماینر از چین به ایران |